بازار پر رونق دلالان و رمّالان

دلالها و رمّالها با هم در فضای سیاسی ایران فعال هستند و به عنوان خبرنگار و مفسّر و... به روی صحنه می آیند تا دروغ بگویند و خاک در چشم مردم بپاشند. سر نخ این عناصر مردم فروش در دست شرکتهای چندملیتی تسلیحاتی و کمپانیهای نفتی و حکومتهایی است که مردم را به زنجیر اسارت می کشند تا به اراده قهّارشان جامه عمل بپوشانند. راستی, ما در چه دورانی زندگی می کنیم: دوران برده داری یا دوران گذار به دموکراسی؟ و وظیفه ما قربانیان چیست؟
در دادگاه احسان نراقی و جهانگیر شادانلو در مارس ۲۰۱۰ در پاریس به عنوان شاهد در برابر قضات گفتم: ما از اربابان آدمکش اینها در تهران هراسی به خود راه نداده ایم. اینها جاسوسان ملاها هستند و شگردهای آخوندها و دلائل آن را بیان کردم. رنگ از رویشان پریده بود.
برای دلالها منافع مردم و کارگران و زحمتکشان مطرح نیست. آنها نوکران استبداد سیاه هستند. در خفا و آشکار برای دیکتاتورها کار می کنند تا بیشتر به بازی گرفته شوند. هدف آنها هم در همه حال, به یک چیز ختم می شود و آن هم حساب بانکی آنهاست که در آن پول مفت واریز شود. چانه زدنهایشان خواندنی است و روشن می کند که اینها چقدر حقیر هستند. برای خوردن خاویار طلایی توطئه می چینند و خون می ریزند تا آنها را بپذیرند و زیر چتر حمایتشان قرار دهند.
در باره دلالها باید کتابها نوشت و کنفرانسها گذاشت و سریالها و نمایشنامه هایی مانند «دایی جان ناپلئون» تدوین کرد. روی نقاط مشترک آنها ـ که مردم فروشی است ـ باید کار کرد. آنها جلسه می گذارند، وعده می دهند و برای ساده لوحان دام پهن می کنند. در رادیو ـ تلویزیونها هستند و خط می دهند. در حالی که خود را عاشق آزادی و دموکراسی و انتخابات آزاد نشان می دهند, بهترین روابط را با دیکتاتورها و عناصر سرکوبگر دارند و آن روی سکه اطلاعاتی ها هستند. هم از آخور می خورند و هم از توبره. هر کدام دم و دستگاهی به راه انداخته اند و به دنبال اجرای پروژه های بزرگ هستند. در روزنامه های خارجی مقاله می نویسند. آدرس عوضی می دهند. با مقامات دولتی غربی ارتباطات نزدیک دارند. به آنها مشاوره هم می دهند. برای جاانداختن خودشان در دم و دستگاه غربی ها و دیکتاتورهای خونریز دست به هر عملی می زنند. از ریختن خون بیگناهان هم ابایی ندارند.
دلالها در این سی و سه سال حکومت ملاهای قرون وسطایی، روز به روز, بیشتر می شوند. به عنوان عناصر اطلاعاتیِ مار خورده و افعی شده, کار می کنند. به طور مرتّب با وزیران و وکیلان مختلفی تماس می گیرند, که در دست آنها هر غیرممکنی ممکن می شود. از خرید اسلحه نایاب در بازارهای اسلحه فروشان تا طرح ترور و دستگیری مخالفان؛ از آزادی گروگانها و سفرهای کوتاه مدت یا دراز مدت برای پیاده کردن مقاصد حاکمان.
رمالها می گفتند با آمریکا, که به آن نام «شیطان بزرگ» داده بودند, دشمنی پایان ناپذیر دارند و در این فکرند که اسلام عزیز را به سراسر جهان صادر کنند. مبارزه با «استکبار» دکّان پررونقی شده بود که در زیر سایه آن همه خواستهای آزادیخواهانه مردم را سرکوب و چوبه های دار را بر سر چهارراهها بر پا می کردند.
دیکتاتور احتیاج به کارچاق کن دارد که در همان حال که در نمایش جمعه عربده ضداستکباری می کشد فردای آن روز با همان «استکبار» به زد و بند پنهانی مشغول شود. آنها ابایی ندارند که از یک سو از محوکردن اسرائیل از روی نقشه جهان دم بزنند و از سوی دیگر, از همان اسراییلی که «اگر دستش را به دریا بزند, دریا نجس می شود», قراردادهای پنهانی خرید سلاح ببندند تا به اصطلاح قدس را از طریق کربلا آزاد کنند.
دلالها همگی, در به در , به دنبال سوژه های پرآب و نان می گردند و دشمن درجه اول مبارزان جان بر کف راه آزادی هستند و هدف مقدّم آنها, نفوذدادن عناصر رژیم در میان مخالفین است. قربانیان را انتخاب می کنند و آنها را به دام می اندازند. برای قربانیان اشک تمساح می ریزند و پیراهن سیاه به تن می کنند. امّا در همان حال برای قاتلان آنها نامه فدایت شوم می نویسند. با این که از خامنه ای دستور می گیرند ارث پدریشان را از مجاهدین خلق طلب می کنند. آنها قساوت و خونخوارگی را زرنگی می دانند و در بوقهای تبلیغاتی ازمابهتران به عنوان استاد صاحب کرسی دانشگاه و ژورنالیست و فعال سیاسی و حقوق بشری معرفی می شوند. همه رنگ لباس در کمد آماده دارند تا وقتی به کریدورهای بی. بی. سی, صدای آمریکا و رادیو فردا فراخوانده شوند, کم نیاورند. در سالهای اخیر به هر دری زدند تا خود را به عنوان تنها سخنگویان جنبش جا بزنند. برای به دست آوردن نقشی کلیدی در صحنه سیاسی مثل آب خوردن آسمان و ریسمان را به هم می بافند. هم خود را عزادار قربانیان معرفی می کنند و هم وکیل و وصیّ زندگان. برای خوشرقصی در نزد قاتلان به دادگاههای غربی هم شکواییه می نویسند و سرشان را در برف فرومی کنند, به خیال این که کسی آنها را نمی بینید!
آنهایی که سر نخ اصلی را در دست دارند, نان به نرخ روز خورها را تا لب جوی وزارت و وکالت هم برده و تشنه بر گردانده اند.
هر کسی که با این دلالان هزار چهره راز و رمزی دارد, بداند که مشت این «جوفروشان گندم نما» کاملاً باز شده و اینها امامزاده هایی هستند که کور می کنند امّا, شفا نمی دهند. چانه زنی آنها حاکی از درماندگی تاریخی آنهاست که مرگ محتومشان را در رخسار مبارزان جان بر کف, یعنی مجاهدین خلق, می بینند.
دلالها در ادامه بقای حکومت دیکتاتورها نقشی اساسی دارند و در حقیقت عصای دست آنها هستند. افشای آنها نسلهای آینده را از سرنوشت شومی که مردم امروز و دیروز به آن گرفتار بوده و هستند, دور نگه می دارد.
شصت سال است که از تن مردم ایران به خاطر کودتای ننگین ۲۸مرداد ۳۲ و دخالتهای تجاوزکارانه آمریکاییها خون می ریزد. چه کسی مسئول است؟ دوباره چه خواب دیگری دیده اند؟
در این سی و سه سال حاکمیت نظام آخوندی, هرگاه ملاها در تنگنا قرارگرفتند, امدادگران غیبی نظیر سیمور هرش به دادشان رسیدند و برای ضربه زدن به دشمن اصلی آنها, یعنی مجاهدین خلق هر یاوه یی را به هم بافتند که آخرینش اعلام تعلیم دیدن مجاهدین در آمریکا و کشتن دانشمندان اتمی ایران توسط آنهاست. این روزها هم آنها فریاد و فغان سرمی دهند که آمریکا و اسرائیل جنگی را علیه ایران تدارک می بینند. چراغ اول را مزدور پیشانی سیاه رژیم, مسعود خدابنده, روشن می کند و سیمور هرش هم آن را با بوغ و کرنا بازتاب می دهد و سایتهای دو پولی رژیم رگبار را به روی مجاهدین خلق باز می کنند. بی. بی. سی, هم که در این گونه معرکه گیریها از همگامانش تیزتر می تازد, به نفراتش, قاضی عسکرها و چپ نمایان آماده باش می دهد تا شمشیرها را برای تاختن بر مجاهدین از نیام بیرون بیاورند. و صد البته که این معرکه گردانان نیازی به ارائه مدرک و سند هم ندارند!
برای این که به نقش دلالهای نفت و خون در سرنوشت مردم ایران بهتر آشنا شویم به سراغ نامه محرمانه منوچهر قربانی فر می رویم. دلالهایی همچون شیخ کدیور, صاحب سایت جرس, که تقاضای سرکوب مجاهدین خلق راکرده است؛ هوشنگ امیر احمدی و علیرضا نوری زاده, احسان نراقی و همدستانشان که در تمام این سالهای حکومت ننگین آخوندی پادوهای سختکوش حفظ این نظام جور و جنایت بوده اند.
احسان نراقی در نامه یی به احمدی نژاد نوشته بود که هشت جلد کتاب با اسم مستعار علیه مجاهدین خلق نوشته و توسط میشل روکا, نخست وزیر پیشین فرانسه, در اختیار نمایندگان پارلمان اروپا قرار داده است.
دلالها موجوداتی دو زیست هستند: روزها در رادیو بی. بی. سی, صدای آمریکا رادیو فردا و... مشغول جنگ زرگری با ملاها هستند و شبها گزارش کارهایشان را به همان جلادان می دهند و زمینه سرکوب هرچه بیشتر مردم را فراهم می کنند.
صاحبان این دستگاههای خبری که در اختیاردوزیستها که امکانات و بلندگو در اختیار این موجودات دوزیست قرار می دهند, به خوبی آگاهند با چه کسانی سر و کار دارند. خود آنها نیز در تمام این سالها آتش بیار معرکه یی بوده اند که در آن قربانی به جای قاتل به صلّابه کشیده می شد و در پنهان سرگرم مغازله با رجّالگان غاصب حاکمیت مردم ایران بوده اند.
در رژیم شاه اگر کسی با یک ساواکی حَشر و نَشر داشت, از سوی نیروهای مردمی طرد می شد, امّا از آنجایی که رمّالها تجربه ساواکیها را داشتند با دلالها در استتار کامل بودند تا آنها بتوانند عناصر ساده لوح را به دام بیندازند.
بازجوی اطلاعاتی شناخته شده یی مثل حسین شریعتمداری نمی تواند نقشی دوگانه را بازی کند, یعنی «با گرگ دنبه بخورد و با چوپان بگرید», در صورتی که دلالان به خوبی از عهده نقشی این چنینی برمی آیند. به راحتی لباس میش به تن می کنند و برای عوض کردن جای قربانی و قاتل دست به کار می شوند و اندر باب تثبیت نظام و ناکارآمدی نیروهای برانداز و اگر رژیم سرنگون شود «ایران, ایرانستان می شود» و برکات «عدم خشونت» و صلح و آشتی جویی, روضه خوانی می کنند و سایتها و رسانه های همسو با دلالان, مانند صدای آمریکا, آیت الله بی.بی.سی, رادیو فردا و... به طور گسترده یی برایشان فضای حیاتی باز می کنند.
در زیر با چهره یکی از دلالان دوران «طلایی» خمینی به نام منوچهر قربانی فر, که واسطه معاملات پنهانی رژیم «ضد امپریالیست» با «استکبار جهانی به سرکردگی آمریکای جهانخوار» و اسراییل بوده است, آشنا می شوید.
بخشی از نامه «به کلی سرّی» منوچهر قربانی فر, ساواکی و دلال اسلحه, به تاریخ ۱۹تیرماه ۱۳۶۵, به یکی از دست اندرکاران معاملات پنهانی رژیم خمینی با آمریکا و اسراییل, به نام محسن کنگرلو, به نقل از خاطرات آیت الله منتظری, پیوست شماره ۱۳۰, صفحه ۴۹۳: «قدمهای مثبت و سازنده» آمریکاییها «در طول سال گذشته» «به نشان حسن نیّت و نهایت احترام به رژیم جمهوری اسلامی», ازجمله, «... اعلامیه رسمی درمورد سازمان مجاهدین خلق, که سازمانی تروریستی و مارکسیستی است و بخشنامه به کنگره و کلیه کمپانیها و مؤسسات آمریکایی و توقف هرگونه مساعدت به مخالفین رژیم جمهوری اسلامی ایران».
در این نامه درباره انتظار آمریکایی ها درمقابل این خدمات, چنین آمده است:
«... مقامات آمریکایی در تهران بارها تاٌکیدکردند که در مقابل آنچه پیشنهاد نموده اند فقط انتظار دارند که مقامات ما وساطت و ریش سفیدی نموده و با استفاده از نفوذ مذهبی و معنوی خود موجبات اخلاص چهار نفر گروگان آمریکایی را, که بیش از دو سال است در بیروت گرفتار شده اند, فراهم آورند...»
در این نامه از قول مقامات آمریکایی درباره نشانه های دیگر حاکی از حسن نیت این کشور نسبت به رژیم ایران, چنین می خوانیم:
«ـ پس از آزادی کشیش آمریکایی هر کجا و هر زمان مقامات آمریکایی نامی از کشورهای حامی تروریسم و تروریسم پرور به میان آوردند, نام ایران نبوده» است. « ـ در رابطه با جنگ ایران و عراق وزارت خارجه ما طی اعلامیه یی رسمی استفاده از سلاح شیمیایی را به شدّت محکوم کرد». « سفیر آمریکا در سازمان ملل اولین کسی بود که رآی به محکومیت رسمی عراق برای کاربرد سلاحهای شیمیایی داد». « ـ اعزام دو هواپیمای آمریکایی با بیش از یک هزار موشک تاو, در دو نوبت, با قیمت تمام شده برای خودمان». « ـ فرستادن یک هیآت عالیرتبه ۵نفره از کاخ سفید و وزارت دفاع» به ایران». « ـ ... ورود هیاٌت بسیار بلندپایه کاخ سفید به ریاست آقای رابرت مک فارکن, دستیار و مشاور ویژه آقای ریگان و ۵نفر همراهان سویل و نظامی عالیرتبه و اقامت چهار روزه آنها در تهران, که بیش از یک پنجم وسائل یدکی سیستم موشکی مورد درخواست را نیز با خود همراه آورده بودند, به علاوه اطلاعات کامل نظامی و فنی و اطلاعاتی درمورد چگونگی تهدیدات دولت روسیه شوروی نسبت به ایران...». « توافق کلی بر این مبنا بود که به محض ورود هیآت عالیرتبه و بلندپایه آمریکایی به تهران, که مقداری از وسائل مورد درخواست را با خود خواهد آورد, مقامات ایرانی با وساطت فوری موجبات آزادی یکجا و دسته جمعی گروگانهای آمریکایی را در بیروت فراهم آورند و بلافاصله پس از آن بقیه وسائل مورد درخواست ایران واردتهران گردد و هیآت آمریکایی آن قدر در تهران بماند تا بقیه تجهیزات, از جمله رادارهای بزرگ...نیز وارد تهران شوند. نسبت به تآمین بقیه نیازهای تسلیحاتی ایران توافق و تعهّد رسمی به عمل آمده و در زمینه های سیاسی و اقتصادی نیز موافقتهای سرّی حاصل گردد...».
چهره واقعی دلال اسلحه و دشمن خونی مجاهدین خلق, که چوبه های دار را برایشان تدارک دیده بود, در این نامه, به روشنی دیده می شود. همان طور که از نظرتان گذشت, یکی از شرطهای آزادی کشیش آمریکایی و گروگانها, گذاردن نام سازمان مجاهدین در لیست تروریستی وزارت خارجه آمریکا بوده است. یکی نیست از سرکردگان لیست گذار وزارت خارجه آمریکا بپرسد با وجود زبانزد بودن نام گردانندگان رژیم تروریست و تروریست پرور آخوندی در عملیات خانمان برانداز تروریستی در سراسر جهان, چرا باید نام سازمان مجاهدین خلق در لیست تروریستی قرار گیرد و سرکردگان رژیم همواره مورد گرم ترین ا ستقبال و دلجوییهای مهرجویانه سران آمریکا قرار گیرند؟ آیا آمریکاییها از ملاهای قرون وسطایی ـ که از ترس مردم, خودشان را در ملآعام نشان نمی دهند, می ترسند, یا به خاطر منافع اقتصادی به روی خودشان نمی آورند. با هر عربده کشی خمینی و خامنه ای صدها میلیارد دلار اسلحه به فروش رفته است. به لیستهای در خواستی ملاها از آمریکاییها نگاهی بیندازید تا معنی مبارزه با «شیطان بزرگ» یعنی آمریکا را روشن تر دریابید. پشت پرده های ضخیم مذاکرات پنهانی سران آمریکا با نمایندگان ماموتها چه می گذرد؟ بر سر چه چیزی چانه می زنند؟ کژتابی روزگار را ببین, کسانی که با خدعه و زدوبند و کشتار بی رحمانه مردم به جان آمده اسلامشهر و قزوین و تهران و...در کاخهای شاهانه بیتوته کرده اند, لُغُز قانون مداری و عدالت پروری هم می خوانند! با این که تردیدی ندارند که همه اقشار مردم به جان آمده, آرزوی سرنگونی و به گورسپرده شدن همه باندها و دار و دسته های رژیم مفلوک آخوندی را دارند و با شعار همه گیر «مرگ بر اصل ولایت فقیه» آن را به جهانیان اعلام کرده اند. برای تحقّق هرچه سریعتر این آرزوی قلبی مردم دربند سراسر ایران زمین, دلالهای نفت و خون را هرچه بیشتر افشاکنیم و نگذاریم بهای معاملات پنهانی و ننگین و به خون آغشته آنان را فرزندان جان بر کف مردم ایران در سیاهچالهای اوین و کهریزک و گوهردشت کرج بپردازند.